معنی رئیس قبیله مغولی
حل جدول
ایلخان
رئیس قبیله مغولی بود
ایلخان
رئیس قبیله
شیخ
بیک
ایل بیگ
ایلخان
رئیس قبیله، مرشد
شیخ
رئیس قبیله دوران مادها
یانزی
لغت نامه دهخدا
مغولی. [م ُ غ ُ](ص نسبی) نسبت است به مغول.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به مغول. مربوط به مغول: خط مغولی و اویغوری و علوم و آداب ایشان بیاموزد.(تاریخ غازان ص 8). لغتهای مختلف مغولی خود منسوب به اوست.(تاریخ غازان ص 171). هر آفریده ای که اندک خط مغولی می دانست او را در خانه می نشاندند.(تاریخ غازان ص 314).
قبیله
قبیله. [ق َ ل َ / ل ِ] (ع اِ) گروه از فرزندان یک پدر. (منتهی الارب). گروهی مردم از یک پدر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی). جماعتی را گویند که از یک پدر باشند. (برهان). || پاره ای از کله ٔ سر فراهم آمده با پاره ٔ دیگر. ج، قبایل. || دوال لگام. || سنگ بزرگ سر چاه. (منتهی الارب).
فارسی به عربی
طائفه، عشیره، قبیله
فرهنگ معین
(قَ لَ یا لِ) [ع. قبیله] (اِ.) طایفه، گروه. ج. قبایل.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به مغول مربوط به مغول
فرهنگ واژههای فارسی سره
کاروان
نام های ایرانی
پسرانه، توانایی، توان، سلطه و نفوذ
معادل ابجد
1503